درون من دختریه که از این دختری که داره بجاش زندگی میکنه راضی نیست 

مریم 10 ساله عاشق باستان شناسی بود، عشقِ تاریخ ،اینکه چطور آدما از اونجا به اینجا رسیدن ؟ رشد پلکانی آدما ، از بچگی هم خیلی سیر و سفر در گذشته رو دوست داشتم.
هرکسی میپرسید مریم میخوای چیکاره شی میگفت میخوام باستان شناس شم و چیزایی رو پیدا کنم که کسی تا حالا ندیده معلمش میگفت ریاضیش خوبه امسال (سال پنجم ) خودشو باید برای المپیاد ریاضی آماده کنه. با مهاجرت به شهر دیگه همه چی تموم شد.

مریم 14 ساله عاشق و شیدای هنر و موسیقی شد ، شاید همه فکر میکردن شرایط سنیش باعث شده اینطور فکر کنه؟ گفتن این موضوع که  میخواد هنر بخونه با اعتراض شدید اطرافیان روبرو شد . از اون موقع دیگه به زبان نیاورد ،اگه میخواست هم نمیتونست

مریم 15 ساله ریاضی رو انتخاب کرد، تا شاید از طریق ریاضی  رشته ای  که حتی کوچیک ترین ربطی به هنر داشته باشه رو  بتونه ادامه بده

مریم 16 ساله وقتی بالاترین نمره های فیزیک رو تو کلاس میگرفت ، هرکسی ازش  میپرسید میخوای چی بخونی ؟ میگفت فیزیک هسته ای، ولی ته دلش همچنان راضی نبود ، فقط میگفت که حداقل اگه کسی میپرسید چرا؟ جوابش این باشه که نمره های بالایی دارم پس میتونم ازپسش بربیام.

مریم 17 ساله قراربود برای کنکور تغییر رشته بده داروسازی بخونه، قرار بود المپیاد شیمی شرکت کنه، معلم شیمیش میگفت استعداد داره برای همین هرکسی میپرسید  میخوای چیکاره شی میگفت داروساز چون دبیرمون میگه استعداد داری.

مریم 18 ساله بخاطر اتفاقات زندگی نتونست . کنکور ریاضی داد ،مهندسی سازه آبی دانشگاه دولتی قبول شد ، یه ترم خوند نتونست خودشو راضی نگه داره ، نمیشد کنار بیاد با چیزی که هیچ ربطی به علاقه هاش نداشت ، استادا میگفتن استعداد داره معدل بالاست چرا میخواد از این دانشگاه بره ؟ جوابشون فقط  این بود : علاقه نداره مریم خانم فکر میکرد الان  میتونه بره دنبال علائقش ، حداقلش اینه بره مهندسی معماری ،هم به رشته اش مربوطه هم ریشه ای از علاقه هاش رو میتونه اونجا پیدا کنه.


مریم 22 ساله نه باستان شناس شد،نه تونست فیزیک هسته ای بخونه، دارو ساز و مهندس سازه و مهندس معمارهم نشد.

این مریم قراره بعدها روانشناس بشه، نصف راهو رفته نصفش مونده مریم الان نمیتونه دیگه اون دختری که درونش زندونی کرده رو آزاد کنه. آزاد کردنش آرامش برهم زنه وقتی آروم شد بهش توضیح میده که اگه این راهِ نصفه رو ادامه بده شاید بتونه به کسایی کمک کنه تا یکی مثل اونو در خودشون پرورش ندن ، آزاد و رها زندگی کنن ، دست دراز کنن و از آسمون زندگیشون ستاره هایی رو بچینن که دوسش دارن.


اون دختر از مریم الان راضی نیست این مریم اونی نیست که میخواست یه خرده دیرتر ولی این مریم یه روزی به دنبال ستاره های  مورد علاقه ی مریم 14 ساله که درونش زندونی شده میره



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها