این چند روز اونقدر بخاطر آشفتگی های این چند روز آشفته بودم که حتی خبر قبولی آزمون استخدامی هم برام خوشحال کننده نبود.

۶ صبح جمعه ۹۸/۱۰/۱۳ بدترین خبر این چند سال زندگیمو شنیدم.

باورش سخت بود. مثل زمانی که کسی با خبر ازدست دادن عزیزش اول به صورت ناخودآگاه انکار میکنه. و بعد اشک ها که جاری میشه و سکوتی که نمیشه که شکسته بشه.

و همچنان وجودشون پایدار  

.

.

حالا بعد از یه هفته از این ماجرای تلخ حالم بهتر شده بود ،یادم اومد من باید با یه چیزی خیلی سخت به نام مصاحبه روبرو شم ،مرا واقعا یارای مقابله با این غول بی شاخ و دم نیست.

آموزش و پرورش ،آموزگار ابتدایی ، شهر تهران منطقه ۱۵ تا ۱۹ قبول شدم ، اگه میپرسین چرا تهران ثبت نام کردم ؟ باید بگم پدر گرامی بنده به من امر کردن ثبت نام کنم درحالیکه من یکی از شهرستان های اطراف شهر خودمون ثبت نام کرده بودم . و حالا که قبول شدم جواب پدر به من برای دلیلش:((فکر میکردم قبول نمیشی))

یعنی الان من برم بمیرم سنگین ترم.

و حالا از مردن که بگذرم ،موندم مصاحبه رو چیکار کنم ؟

زمانی که میخواستم نظرات دیگرانو راجع به مصاحبه بخونم با تصویر سازی چیزی که ازش حرف میزدن تپش قلب گرفتم ،فکر کنم با محیط واقعی روبرو بشم غش کنم

الان مصاحبه شده برام ترسناک ترین چیزی که قراره تجربه اش کنم :(((


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها